جدول جو
جدول جو

معنی جا بدائن - جستجوی لغت در جدول جو

جا بدائن
پنهان کردن، از دید خارج کردن، پس اناز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جا دادن
تصویر جا دادن
جا کردن، گنجاندن، داخل کردن
چیزی را در جایی قرار دادن، برای کسی جایی معین کردن و او را نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا شدان
تصویر جا شدان
انبار غله، صندوقچه نان
فرهنگ لغت هوشیار
سخت گرفتن، زیربار حرفی نرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخفی کردن، پناه دادن، منزل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبیاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابانیدن، خواب کردن، خراب کردن بنای ساختمان و دیوار، بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چند نیمه ساختن، بریدن، کاری را به سرعت تمام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر کردن، لبریز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
با فشار قرار دادن جسمی بین دو چیز، منگنه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شده، لباس یا پارچه ی پاره شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
جان دادن، مردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوزیدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جز هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیهوده خندیدن، خنده ی موقع یا ناگهانی، ترساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بر باد دادن، از دست دادن، باختن، از خود بوی گند خارج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
او، بدائن، آبیاری کردن، به آب سپردن، از دست دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پنهان شده، پشت سر کسی چیزی گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی